اهورااهورا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات اهورا با مامانی وبابایی

شعر فصل بهار

1391/2/2 11:02
1,082 بازدید
اشتراک گذاری

—————

 

 

شعر بهار

برف و یخ آب شد چشمه ها شد روان

شد زمین رنگ رنگ خنده زد آسمان

باز دنیای ما شاد و پیروز شد

آمد، آمد بهار عید نوروز شد

پر شد از بوی گل کوچه ها، خانه ها

باز آغاز شد رقص پروانه ها

باز هم پهن شد سفره هفت سین

سبز شد، سرخ شد هر کجای زمین

 

————-

 

بهار آمد تق تق تق کی آمد؟

کی در زد؟ به باغ ما

کی سر زد؟ بهار بود

چی داشت؟ شکوفه و گل

هزار هزار تا بلبل چی کار کرد؟

درخت‏ها رو بیدار کرد گل‏ها شدند قطار قطار

درد نکنه دست بهار!

 ************************

“به به “به عید نوروز

بهاریه شب و روز

رسیده فصل پیک نیک

برید یه پارک نزدیک

سرسره ها و تابا

منتظرن بچه ها

فصل بهار که می شه

دیگه سرما نمیشه

نه کاپی شن نه کلاه

نه دستکشای راه راه

با یک لباس راحت

تو چمن و طبیعت

توپ بازی و تاب بازی

کنار جوی، آب بازی

بهاره آی بهاره

به به چه کیفی داره

 

بهار میاد، با گلهای رنگارنگ 

**************************

 بازم بهار می خواد بیاد

مهمون خونه ها بشه

می خواد یه کاری بکنه

لبها به خنده وا بشه

پروانه ها رو میاره

پر بزنن تو باغچه ها

صورت گل را ببوسن

حرف بزنن با باغچه ها

آدمها رو وا می داره

خونه تکونی بکنن

بلبلا ر ووا می داره

تا نغمه خونی بکنن

به ابر می گه بازم ببار

به روی هر شهر و دیار

بازم شکوفا می کنه

گلها رو توی سبزه زار

بهار میاد با یک سبد

پر از گلای رنگارنگ

روی لبات جا می ذاره

یه خنده ناز و قشنگ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)