جلسه دوم موسسه بادبادک

جلسه دوم در تاریخ ٥ مرداد ٩١ تشکیل شد

کارکاه ساعت ١٠.٥ صبح روز پنج شنبه بود . اونروز صبح هم بابایی رفتیم .بابایی منتظرم بود تا باهم بریم جلسه دوم کلاس مادر وکودک. وقتی وارد موسسه شدیم همه بچه ها با ماماناشون اومده بودند . بعد از چند دقیقیه شیرین جون (مربی ما) اومد. به هم سلام کردیم. شیرین جون همه مامانا وبچه ها رو به سمت کلاسی که کارگاه این جلسه بود راهنمایی کرد .تو کلاسش یه عالمه میز وصندلی کوچولو ببود که مامانا با پسملا ودخملاشون نشستند رو صندلی کوچولوها . بعد شیرین جون یه کاسه بزرگی داد به مامانا و بچه ها شون  بعد گفت : از اون ظرفی که توش آرده یه پیمانه بریزید تو ظرفهاتون ، بعد مامانا وبچه ها آردها رو با دست هم بزند (بچه ها حسابی آرد بازی کردند دستاشون سفید شد ) ما هنوز هم نمی دونستیم شیرین جون چه چیزی رو میخواست  بچه ها ومامانا تجربه کنند

بعد یکم نمک وروغن ریخت تو ظرفمون باز گفت همش بزنید بعدش آب ریخت .........وای چه چیزی شد اهورا که حسابی خوشش اومده بود میگفت این چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟  یه خمیر چسبنده که کلی بچه ها کیف کردند بعدش یکم رنگ نارنجی خوراکی بهش اضافه کردیم  اینقدر ورزش دادیم که یه خمیر نرم شد حالا آماده  درست کردن شکل وحجمشده بود رو میزهم قالبهای مختلف - چوب کبریت و....... بود اهورا اول یه کم از خمیر برداشت با اون یه گردی درست کرد بعد با کمک هم شکل یه آدمک که اهورا براش چشم  دماغ ودهن گذاشت خیلی خوشکل شده بود ولی یه چیز خیلی جالب ...

یکم از خمیر برداشت پهنش کرد بعد چند تا چوب کبریت هم روش گذاشت بعدش گفت :مامانی کیک تولد برای شما ...منم خیلی  خوشحال شدم..... قشنگترین وبامزه ترین کیک بود پسر عسلم ...واقعا بچه ها بااین کارهای بامزه دل مامان وباباها رو میبرن .

خلاصه یه کیک هم واسه بابای طهمورث درست کردیم که براش ببریم.

بعد ازاین که فرآیند خمیر سازی رو تجربه کردیم

 شیرین جون گفت همه مامانا با بچه ها بیایین بریم بازی  

عمو زنجیر باف

ما گل ماسنبلیم

ما مامانا هم  حسابی به کودک درونم جواب دادیم ........وقتی بازیمون هم تموم شد همه بچه ها ماماناشون بوسیدند

 روز خیلی خیلی خوبی بود  وای خدای من چه نعمت بزرگیه مادر شدن