اهورااهورا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات اهورا با مامانی وبابایی

عروسی خاله...

1392/12/13 10:02
148 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر مامانی

امروز بعد از یه عالمه تاخیر اومدم تو وبلاگت ببخششششششششید.

راستی از عروسی خاله بهجت و عمو امیرniniweblog.com

،فکر کن از 27 مهر تا حالا ، شاید چون خاله بچه آخر خانواده بود و خیلی سریع مراسم عروسیشون برگزار شد همممون یه کم برامون سخت بود و تو هم که خیلی بهش وابسته بودی وعشق خاله ... من وشما یک هفته زودتر رفتیم خونه مامان زینت اینا که بیشتر تو شادی شون شریک باشیم ،بابایی چون کار داشت چند روز بعدش اومد رشت.

خلاصه همه از یه طرف خوشحال بودیم از طرف دیگه هم چون برای زندگی می رفتند کیش وما همه دلمون براشون تنگ می شد اشک شوق داشتیم

بابایی وقتی رسید با بابایی باهم رفتین سلمونی خیل خوشتیب کردیدن و برای مراسم هم آمده شدید . چه مراسم خوبی بود خیلی به همه مون خوش گذشت یه شب بیاد موندنی بود شما پسر مامان هم حدود ساعت 10 شب رو صندلی خوابت برد و وقتی مراسم تموم شد با بابا جمال ومامان الهه رفتی خونه مامان زینت اینا ...ولی من وبابایی و دایی بابک و ساره جون و........ همرا با عروس وداماد رفتیم سمت دهکده ساحلی بندر انزلی .چون قرار بود عروس وداماد شب تو اون ویلا باشند همراهیشون کردیم وبراشون آرزوی خوشبختی کردیم وبرگشتیم سمت رشت خونه مامان زینت اینا.................... 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)