اهورااهورا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات اهورا با مامانی وبابایی

یکی از مهمترین مراحل رشدم

1390/9/9 14:21
381 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

 

 

 

 

 

سلام پسر خوشکلم

عزیز دل مامانی اول از همه خیلی ازت معذرت میخواهم چند وقتیه که به وبلاگت سر نزدم

آخه مامانی تو این مدت خییلللللللللللللللللللللللللللی سرش شلوغ بود هم تو اداره هم تو خونه

آخه عسل مامانی تو این مدت من و تو  وارد مرحله دیگه ای از زندگی شدیم . آخه تو دیگه بزرگ شدی دیگه 2سال و سه ماهتم تموم شده قرارشد بقول خودت دیگه میمیی نخوری.........

خیلی مامانی روزهای سختی بود از نظر روحی هم خودم هم خودت یه جورایی اذیت شدیم ولی پسر خیلی خوبی بودی ، همکاریت خیلی عالی بود. ( یاد اون روزا بخیر....تو بغلم چقدر آروم میشدی ، دستامو رو موهات میکشیدم ، می بوسیدمت ،آخه ناگفته نمونه منم خیلی آروم میشدم اون موقع به چشمای همدیگه نگاه میکردم. وگاهی اوقات هم یه لحظه هم بهم فرصت لباس عوض کردن نمی دادی ودست داشتی از این طریق بخوابی ) عزیز دلم عاششششششششششق اون لحظاتم .اهورا عزیزم یاد اون روز تو بیمارستان افتادم که برای اولین بار بغلت کردم و شیر خوردی ، به نظرم هیچ داروی آرام بخش نمیتونه اینجوری کسی رو آروم کنه .خیلللللللللللللللی دوست دارم

.................................................................................................................................

عزیز دلم :  دلم برای پسرم تنگ شده ، دلم واسه اداها ش موقع شیرخوردن تنگ شده ، دلم واسه حرف زدنش موقع شیرخوردن تنگ شده ، دلم واسه چشمهای قشنگش موقع شیرخوردن تنگ شده ، دلم واسه بازی های شیرخوردن تنگ شده دلم واسه مادر بودنم تنگ شده، دلمممممممممم برای درآغوش گرفتن در لحظات تنگ شده.

...................................................................................................................................

 خلاصه : با کلی تحقیق وسرچ با روش تدریجی که تومدت 4- 5 ماهه البته فقط شبها پروژه ترک رو شروع کردیم. روزها هم تا بعدازظهر که می رسیدم خونه وعده های میمیی خوردن رو کم کردیم

با همکاری بابایی برنامه تفریحی پارک -شهر بازی و .............  هم گذاشتیم که زیاد اذیت نشیم .

ولی...............

روز سوم یکم تب کردی و من وبابایی نگران شدیم  رفتیم پیش دکتر کرباسی.دکتر هم معاینت کرد .تو هم تو اون وضعیت فقط تمام حواست به دکتر بود و تمام حرکاتشو ضبط میکردی . خلاصه آقای دکتر گفت یه ویروس کوچولویی اومده سراغت . قربونت برم که تو این روزای حساس مریض شدی

خدای بزرگ ازت میخوام همه بچه ها هیچ وقت مریض نشن

خدارو شکر خدا چون بچه هارو خیلی دوست داره زیاد طول نکشید وزود خوب شدی

 

 خلاصه عزیز دل مامانی  یکی از مهمترین مراحل رشدت رو  با موفقیت 

 پشت سر گذاشتی .

 

 

شیر خوردن برای کودک  یعنی آغوش، یعنی آرامش، یعنی خواب، یعنی رویا ، یعنی لذت مکیدن و یعنی همه دار و ندارش.به قول زیگموند فروید:

 

 حقیقت مهمی است که کودک تنها زمانی موفق خواهد شد از مرحله لذت دهانی به سلامت عبور کند که شیر خوردن را تمام کرده باشد. روش های نادرست می تواند باعث آسیب های روانی جدی شود

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)