چرا مادرمان را دوست داریم؟
چون ما را با درد به دنيا میآورد و بلافاصله با لبخند میپذیرد چون شیرشیشه را قبل از اينكه توی حلق ما بريزند ، پشت دستشان میریزند چون وقتی تب میکنیم، آنها هم عرق میریزند چون وقتی توی میهمانی خجالت میکشیم و توی گوششان میگوییم سیب می خوام، با صدای بلند میگویند منیر خانوم بی زحمت یه سیب به این بچه بدهید و ما را عصبانی میکند و وقتی پدرمان ما را به خاطر لگد زدن به مادر کتک میزند، با پدر دعوا میکنند چون وقتی در قابلمه غذا را برمی دارند، یک بخاری بلند می شود که آدم دلش می خواهد غذا را با قابلمه اش بخورد چون وقتي تازه ساعت يازده شب يادمان مي افتد كه فلان كار را كه بايد...
نویسنده :
مامانی و بابایی
14:37