اهورااهورا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

خاطرات اهورا با مامانی وبابایی

اولین باری که رفتیم سینما(اونهم فیلم کلاه قرمزی)

     هفته گذشته با بابایی و مامانی برای اولین بار رفتیم سینما . فیلم کلاه قرمزی وبچه ننه . چند وقتی بود از کنار هر سینمایی که رد میشدیم فیلم کلاه قرمزی وبچه ننه اکران بود توجه اهورا رو جلب می کرد فکر نمی کردیم که تو این سن آستانه تحملش برای دیدن فیلم در سینما چقدره .یه روز جمعه با بابایی تصمیم گرفتیم که بریم سینما چند تا سینما رفتیم که تمام سانس هاش تکمیل بود اهورا همش میگفت کی میریم سینما  (البته این جمله رو 5 دقیقه به 5دقیقه تکرار میکرد ماهم بهش میگفتیم پسرم باشه الان یه سینمایی میریم که  این فیلم رو پرده ش باشه ( ماشاالله بزرگترها هم همه اونروز رو اختصاص داده بودند به سینما رفتن&nbs...
12 مهر 1391

مجسمه سازی موسسه بادبادک

کارگاه مجسمه سازی یه کارگاه مورد علاقه بچه ها وحتی جالب ماماناااااااااااااااااااااااا   مربی خوب و توانمند این کارگاه که اسمش بهار بود با خوشرویی وارد کلاس شد وگفت مامانا میخوام امروز فقط تکنیک مجسمه سازی و ا چه چیزیهایی میشه حجم ساخت رو معرفی میکنم گفت بچهها این تکه های کوچیکی که می بینید اسمش باند گچیه . میخوایم با باند گنجی یه عروسک انگشتی درست کنیم یه ظرف آب کنار بچه ها - چندتا تکه باند گجی . میخوایم انگشت کوچولوتونو گچ بگیریم باند گچی رو میزنم تو آب بعد با کمک مامانا میزاریم رو انگشت کوچولوتون (چند بار) تا دور انگشتتون پر بشه .بعدش .............صبر کنییم که خشک بشه (زودم خشک شد)یه قالب از انگشت اهور...
12 مهر 1391

کاربا پاستل - کلاژ

یه تجربه خوب با یه عالمه پاستل با رنگهای مختلف . خانم مربی یه مقوای a4 بافت دار به بچه ها داد . بازم حس لامسشون تقویت میشه ... بچهها دستتون رو بکشید رو مقوا ببین با مقوای نرم فرق میکنه یه بافت داره . با کل مقوا رو با پاستل های رنگ رنگ کنید (یه کم پاستل قرمز -یه کم زرد.....آبی ...صورتی........... وقتی تموم شد کلشون با پاستل سیاه همه صفحه رنگی ساه میکنیم ..وقتی تموم شد با یه ابزاری که زیاد خطرناک نباشه با کمک بزرگترها رو این صفحه سیاه یه شکلی میکشیم رنگهای پاستل رنگی زیر مشخص میشه بعد رو این زمینه با تکه های کاغذ رنگی هر چیزی که دوست دارید بچسبونید (اسم این کار کلاژ ه )
12 مهر 1391

کارگاه ساخت و ساز (موسسه بادبادک)

کارگاه ساخت و ساز یه کارگاه دیگر خلاقیت بود که با اهورا و بچه های دیگه کلاس مادر وکودک تجربش کردیم شیرین جون مربی خوش ذوق و بسار توانمندیه که جلسات قبل هم باهم کار کردیم وبچه ها خیلی دوسش دارن . گفت بچهها امروز میخوایم بریم کارگاه نجاری ....... ببینیم با چه ابزاری صندلی ومیز می سازند همه با هم رفتیم تو یه اتاقی که یه عالمه ابزار نجاری مثل میخ -چکش - اره ........) ولی چون این ابزارها خطرناکند ما از چسب چوب استفاده میکنم . حالا بچه ها تو این اتاق وسایل چوبی رو پیدا کنید و دست بزنید بعد یه عالمه تکه های جوبی به شکلهای مختلف وکوچیک و بزرگ داد به بچه ها و  یه تکه سمباده و گفت دستتون رو بکشید رو سمباده ببنین چقدر زبره ............
12 مهر 1391

یکی دیگه از تجربه ها موسسه بادبادک

سلامممممممممممممممممم پسر قشنگم بازم  تاخیر .........    یکی از جلسات دیگه موسسه بادبادک که اهورا به اسم و به عشق کلاس هنر پنج شنبه هر هفته با مامانی شرکت میکنه .... وارد کارگاه که شدیم بازم دوستای خوبمون دیدم که همشون مثل همیشه سرحال بودند و رو صندلیهای کوچولو نشستیم خانم مربی هم به همه فسقلیها سلام کردن و به بچهها یه ورق مقوا a4 داد وگفت بچه ها دستاتون بکشین روی مقوا چه حسی دارین نرم یا زبزه ............ همه مامانا وبچهها گفتند نررررررررررررررررررررررررررررمه بعد به هرکدوم چسب کاغذی داد گفت بچه ها هر جوری که دوست دارید چسب بچسبونین رو مقوا .. (کوچیک -بزرک ) تمام صفحه مقوا رو با تکه ها چسب پر کنید وای این چ...
12 مهر 1391

جلسه سوم موسسه بادبادک

پنج شنبه 12 مرداد 91 جلسه سوم موسسه بادبادک( تمرین تمرکز همراه با بازی - آهنگ وشعر)  برنامه کارگاهها خیلی جالبه از برنامه هفته بعد خبر نداریم هرهفته برامون سورپرایزه ..... این ترم کلاساش ترکیبیه ، هر هفته یه تجربه جدید .(این حرفهایی بود که مامانا باهم دیگه میگفتم )  وقتی وارد موسسه شدیم ، مسوول موسسه ما رو به طرف کلاس راهنمایی کرد این دفعه یه کلاسه دیگه ....گلناز جون که مربی این کلاس بود گفت همه مامانا و بچه ها کفشاشونو در بیارند بعددددددد....... بیان تو..... سرتاسر یکی از دیوارهای کلاس آینه بود یه قسمت کف کلاس یه کفپوشی بود یه عالمه عکس  درخت . گل . تصاویر اتاق خواب .اتاق کار .خلاصه یه عالمه تصاویر...
14 مرداد 1391

جلسه دوم موسسه بادبادک

جلسه دوم در تاریخ ٥ مرداد ٩١ تشکیل شد کارکاه ساعت ١٠.٥ صبح روز پنج شنبه بود . اونروز صبح هم بابایی رفتیم .بابایی منتظرم بود تا باهم بریم جلسه دوم کلاس مادر وکودک. وقتی وارد موسسه شدیم همه بچه ها با ماماناشون اومده بودند . بعد از چند دقیقیه شیرین جون (مربی ما) اومد. به هم سلام کردیم. شیرین جون همه مامانا وبچه ها رو به سمت کلاسی که کارگاه این جلسه بود راهنمایی کرد .تو کلاسش یه عالمه میز وصندلی کوچولو ببود که مامانا با پسملا ودخملاشون نشستند رو صندلی کوچولوها . بعد شیرین جون یه کاسه بزرگی داد به مامانا و بچه ها شون  بعد گفت : از اون ظرفی که توش آرده یه پیمانه بریزید تو ظرفهاتون ، بعد مامانا وبچه ها آردها رو با دست هم بزند (بچه ها حسابی آ...
10 مرداد 1391

تولدت مبارک

٢٤ تیر ٩١ اهورای عزیزم تولدت مبارک  .   (مامانی وبابایی برات آرزوی بهترینا رو دارن و این روز  قشنگترین روز زندگیشونه فرشته آسمونی )                    ...
2 مرداد 1391